قاب احساس

می‌گویند احساس یعنی فریب، یعنی بازی با آینده آن هم بدون عقل. اما من باورش ندارم و در جواب می‌گویم احساس یعنی تمام باور یک بنده به خالق بزرگ پر از مهرش. احساس یعنی خود خود زندگی

عشق در عشق

به نام توانگر بی‌ادعا
انتظار
ادامه مطلب...
۰۴ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۲۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

امام علی(ع)1

هر گاه نفس تو بر تو سخت گرفته و در برابر اطاعت خدا تسلیم نشد

تو هم بر او سخت بگیر و خواسته‌هایش را از او دریغ دار،

تا در برابر تو تسلیم شود.

۰۴ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همراز

قهوه

به نام خالق آرامش‌دهنده

قهوه تلخ زندگی‌ام را سر کشیدم، اخم‌هایم از تلخی گزنده‌اش در هم تنیده شد و قوسی از سایه بر وجودم نقش 

بست، اما دقایقی بعد بدون ابروی در هم تنیده تا قطره آخر از فنجان را نوشیدم و این نشان دهنده عادت به 

تلخی‌اش بود.

عادتی که با وجود تلخی‌اش، حالی سرشار از خوشی بی‌پایانی وجودم را در آغوش گرفت.

بله حال خوش چون هر تلخی بعد از مدتی با وجودم عجین شد و به قلبم توان باریدن به روی غم‌های ریز و
درشت 
راه زندگی‌ام را داد تا شیرینی لحظات هر چند کوچکم را از عمق وجود باور کنم و سیاهی‌ها را به
امیدی روزی نورانی 
پشت سربگذارم.

۰۳ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

باران

به نام نامی آرامش بخش

با قطره‌های باران تمام احساسات شوریده‌ام را به زمین تبعید کردم و سینه دلم را با قطره‌های باران آذین بسته‌ام 

تا شاید دلباخته‌ی راهی شود پر از مهر الهی، مهری که نه تمامی دارد و نه نابودی در آن راه دارد و تنها راهی 

است که چشم انتظاری در آن معنا ندارد و عاشق هیچ انتظاری از معشوق ندارد جز مهر و عشق.


۲۹ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

امام علی(ع)

در کارها استخاره و طلب از خدا کن و خودرأیی مکن که بسا کسی از روی خودرأیی کاری را اختیار کرده 

که نابودی‌اش در آن بوده است. 

۲۹ دی ۹۷ ، ۱۵:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همراز

نامه 2

به نام تقدیر نویس سرنوشت

سلام 

مهمان هوای بودنت شده‌ام، مهمانی تک نفره‌ای که خودم بودم و خودم. به هوای بودن تو خودم را در آغوش 

گرفته‌ام و با خیال پردازی‌های کودکانه‌ام وجودت را به تصویر کشیده‌ام تا بودنت را از یاد نبرم، تا فراموش 

نکنم بودنت چقدر برایم شادی‌بخش است تا فراموشم نشود که در جایی از این دنیا خدا کسی را برایم زیر چتر 

امیدهایش نگه داشته تا روزی با بودن‌های همیشگی‌اش، حامی شب‌های تار و روزهای روشن پرتنهایی‌ام باشد.

منتظرم، منتظر روزی که برای همیشه داشته باشمت و نفس‌هایم را یک به یک می‌شمارم تا روزی که بدانم که 

در کدامین نفسم در کنارت آرام خواهم گرفت.

۲۶ دی ۹۷ ، ۱۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

جدایی نادر و سایه

به نام مقدر کننده سرنوشت

صحنه زندگی‌اش پر شده بود از شلوغی و خرت و پرت‌های اضافی که نمی‌دانست چطور آن‌ها را از صحنه

خارج کند تا نفس در سینه حبس شده‌اش آزاد گردد.از هر سمتی شروع به مرتب کردنشان می‌کرد با بن‌بست

مواجه می‌شد،بن‌بستی بدون هیچ راه فراری.

و این صحنه شلوغ درست از روزی شروع شده بود که...

ادامه مطلب...
۰۹ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

آقای عشق

به نام خالق بی‌همتا

سلام آقا

دستان سرد و گناهکارم را به سویتان دراز نمودم، تا در میان مهربانی‌هایتان، سردیش به گرما و لرزشش به

امنیت حضورتان به آرامش برسد و بدانم حامی دارم به محکمی و استواری کوه، حامی که هرگز ترسی از خالی

شدن پشتم نخواهم داشت. 

۰۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

سفر ابدی

به نام قلم‌نواز طبیعت
مرگ عجیبش همه را به تعجب واداشته بود، در حیاط پر رفت و آمد، نوای قرآن به گوش می‌رسید. روحش در

پرواز به این سو و آن سو بود و همه حسش می‌کردند اما جرئت ابراز نداشتند، ترس ناخودآگاهی فضا را در بر

گرفته بود به جای غمگین بودن، حس بودن پس از مرگش همه را به نوعی جنون غیرقابل لمس کشانده بود.

عشق میان آن‌ها بعد از مرگش از خانواده‌ پر کشیده بود و هر کدام به نوعی سرگردان حیات زندگی بودند.

همه چی نابود شده بود و فقط مرگ او بهتش در میان موج می‌زد. کم‌کم حیاط خانه خلوت شد و همه جا را 

سکوت پر تاریکی فرا گرفت و تنها عشقش به درخت باقی ماند که او هم مانند اهالی خانه از ترس حس بودن 

روحش در فضا به زردی کشیده بود. ماندنش سودی نبخشید و کاری از پیش نبرد.

پس با کوله‌باری از تنهایی و فروپاشی حس خوشبختی خانواده پس از گذشت چهل روز از مرگ ابدی‌اش به سوی

آسمان رها گشت. 

۰۱ دی ۹۷ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

نامه1

به نام خالق بی‌همتا

سلام عزیز.

یه روز دیگه گذشت بدون هیچ تغییری، منتظرت بودم اما امروزم نیومدی، نیومدی و من با تنهاییام سر کردم

خیلی وقته منتظرم بیای اما حاضر به اومدن نیستی چرا؟ بعضی اوقات می‌گم شاید برات  اون‌قدری کمم که در

شأن خودت نمی‌بینی بیای و به تنهایی آدمی مثل من خاتمه بدی اما بعدش می‌گم نه بابا تو خاکی‌تر از این هستی

که من فکرش رو می‌کنم.

روزهام با فکر تو می‌گذره، تو دریایی از بودن‌هات خودم رو به موج‌ها می‌سپرم تا خیال با تو بودن آرامشی بهم

بده که تا حالا نداشتم. بودنت رو خدا برام تقدیر  کرده تا با وجودت آروم بگیرم اولش یه حس ساده من رو به تو

وصل کرد و همون حس شد یه جرقه برای یه حس ابدی.

حسی قشنگ که حاضر نیستم اون رو با چیزی جایگزین کنم هر کی بفهمه حتما فکر می‌کنه زده به سرم که دارم

برای کسی می‌نویسم که وجود نداره اما بزار هر کی هر چی دلش می‌خواد بگه برای من تو وجود داری از هر 

واقعیتی، واقعی‌تری بالاخره میای و ثابت می‌شه که با یه دیوونه طرف نیستن.

خدایا جونم شکرت.

شب بخیر تا یه روز دیگه و یه نامه بی‌مخاطب دیگه.


۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۲:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همراز