به نام خالق خورشید و ماه
وقت غروب بود و خورشید خانم بیانتها در حال فرو رفتن به تاریکی بود، اما قبل از افولش مشغول
جدال با ماه شد و از ماه خواهش کرد تا کمی بیشتر از روزهای دیگر در اوج باشد.
ماه در جواب گفت:
- نه ای خورشید عالمتاب خواستهات شدنی نیست زیرا زمان در اوج بودنت گذشته و الان این من هستم
که باید همراه، همراهان چشمکزن همیشگیام در کرانه بیانتها افق پدیدار شم.
خورشید:
- ماه تابان من خودم از سرنوشتم آگاهم ولی از تو مهلتی بیش از این میخوام تا به جلوهگری و خود_
نمایی بپردازم.
ماه:
- ای خورشید این رو بدون که خودنمایی بین ما جایی نداره، پس تا زمانی که من در وسط آسمان بی_
کران هستم به قعر تاریکی فرو رو تا بفهمی آسمون جای خودنمایی نیست.
خورشید ناامید از رحم ماه بالاجبار پنهان گشت تا به گفته ماه دوران محکومیتش را بگذرونه، بعد از
افول خونین خورشید ماه در جایگاهش قرار گرفت و مجال خودنمایی پیدا کرد و خیلی زود پندهایی که
لحظاتی قبل به خورشید غروب کرده داده بود به نسیم شعلهور فراموشی سپرد و به پرتوافشانی از روی
غرور و خودپرستی مشغول شد.