قاب احساس

می‌گویند احساس یعنی فریب، یعنی بازی با آینده آن هم بدون عقل. اما من باورش ندارم و در جواب می‌گویم احساس یعنی تمام باور یک بنده به خالق بزرگ پر از مهرش. احساس یعنی خود خود زندگی

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

نامه1

به نام خالق بی‌همتا

سلام عزیز.

یه روز دیگه گذشت بدون هیچ تغییری، منتظرت بودم اما امروزم نیومدی، نیومدی و من با تنهاییام سر کردم

خیلی وقته منتظرم بیای اما حاضر به اومدن نیستی چرا؟ بعضی اوقات می‌گم شاید برات  اون‌قدری کمم که در

شأن خودت نمی‌بینی بیای و به تنهایی آدمی مثل من خاتمه بدی اما بعدش می‌گم نه بابا تو خاکی‌تر از این هستی

که من فکرش رو می‌کنم.

روزهام با فکر تو می‌گذره، تو دریایی از بودن‌هات خودم رو به موج‌ها می‌سپرم تا خیال با تو بودن آرامشی بهم

بده که تا حالا نداشتم. بودنت رو خدا برام تقدیر  کرده تا با وجودت آروم بگیرم اولش یه حس ساده من رو به تو

وصل کرد و همون حس شد یه جرقه برای یه حس ابدی.

حسی قشنگ که حاضر نیستم اون رو با چیزی جایگزین کنم هر کی بفهمه حتما فکر می‌کنه زده به سرم که دارم

برای کسی می‌نویسم که وجود نداره اما بزار هر کی هر چی دلش می‌خواد بگه برای من تو وجود داری از هر 

واقعیتی، واقعی‌تری بالاخره میای و ثابت می‌شه که با یه دیوونه طرف نیستن.

خدایا جونم شکرت.

شب بخیر تا یه روز دیگه و یه نامه بی‌مخاطب دیگه.


۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۲:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همراز

قلب عشق

به نام خالق یکتا

در برگ‌برگ، قلب عاشق

می‌خوانم نام تو را، می‌دهم بوی تو را

می‌ریزم بر بام دلت، عشق و جنون بر شاخسارت

می‌دمم قلب تو را، بر قلب عاشق خودم

تا تو بدانی تا ابد

دوست می‌دارمت تو را، دوست می‌دارمت تو را


۲۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

اما علی(ع)

بزرگ‌ترین عیب آن است که چیزی را که در خود دارید، بر دیگران عیب شمارید.

۲۶ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۵ ۰ نظر
همراز

سایه‌های وجود

به نام خالق توانگر

می‌دونی سایه‌های وجود چی هستن؟ کجایی‌اند؟ باهات چیکار دارند؟ نمی‌دونی نه، شاید اصلا هیچ‌کس تو دنیا

از وجودشون باخبر نباشه در عین باخبری، اما این دلیلی نمی‌شه که انکارشون کرد آخه حسابی از اینکه انکار 

بشن متنفرن و اگه کسی دست به انکارشون بزنه حسابی عصبانی می‌شن و شاید دست به حمله بزنن اما من 

می‌دونم. این سایه‌ها همه جا هستند یه خورده نگاه کنی همه جا می‌بینیشون، سایه‌های وجود به معنی حسای ما

آدماست. حسادت، عشق، نفرت، مهربانی و....

هر کدوم از یه دیار اومدن و کنار هم توی یه وجود جمع شدن و هیچ‌کدوم هم حاضر نیستن جاشون رو به اون 

یکی بدن کامل‌طلبن و از سرزمیناشون اومدن به سرزمین یه قلب یکپارچه که توقع دارن فقط و فقط ملکه و شاه

این قلب خودشون باشن. اما خب شدنی نیست قلب در عین کوچیکی اونقدر بزرگه که می‌تونه همه رو با هم تو

وجودش حل کنه حالا بعضیا جای بیشتر می‌گیرن و بعضیا کمتر بستگی به زرنگی هر کدوم داره که کجای قلب

رو به تسخیر خودش دربیاره. 

تنها یکی از اون سایه‌هاست که اگه اراده کنه همه رو یک جا می‌سوزونه و خودش به تخت حکومت می‌شینه و 

اون سایه....

به نظرتون اون سایه کدوم؟

۲۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۴۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

کارهای ناتمام

به نام شاه نشین هر قلبی
صدای زنگ ساعت خبر آغاز روزی دیگر را نوید می‌داد، روزی که کارهایی ناتمام به انتظار تمام شدن به

صف ایستاده بودند. کارهایی که برای اتمامشان کلی وقت بود اما هرگز به سرانجام نمی‌رسیدند و به روزی 

دیگر حواله می‌شدند و نوای اعتراضان همیشه مانند آژیر پلیس تهدیدکشان گوشم را پر می‌کردند و آرامش را

از دلم بیرون.

بی‌حوصلگی و شلوغی روزها توانی برای اتمام کارها در وجود فانی‌ام باقی نمی‌گذاشت. اتمام همه در اولویت

بود اما هرگز در اولویت باقی نمی‌ماندند. کارهایی که نه تنها تمام ناشدنی بودند بلکه هر روز به تعداد این

ناتمامی‌ها در زندگی اضافه می‌شوند و مرا بین این همه ناتمام‌ها سرگردان تنها می‌ذارند. کارهایی که آن‌قدر 

تکراری و روزمره بودند که کار محسوب نمی‌شدند.

و حال من مانده‌ام با دنیایی از کار نکرده و فرصتی که نمی‌دانم تا کی برایم ابدی خواهد بود.

۲۳ آذر ۹۷ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

امام صادق(ع)

به نام خالق توانا

هر کس مومنی را به گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود.

۲۲ آذر ۹۷ ، ۲۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

آرامش ابدی

به نام نامی الله

آسمان قلبت را از ابر تهی کن و برایش آفتاب به ارمغان بیاور می‌خواهم برایت محبتی عمیق را به نشانی قلبت

ارسال کنم، دوریت وجودم را در آتش بی‌قراری دیدنت بی‌قرارتر می‌کند.

بگذار دست‌هایم در وجودت لانه کنند، تا فاصله‌ها پر نشود آشیان امنی برایم برقرار نخواهد شد. قلبم به آشیانی از

جنس وجودت نیاز دارد تا عشقی را برایت به تصویر کشید که شور آن آرامش ابدی را به وجودت هدیه کند. 

۲۱ آذر ۹۷ ، ۲۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

عقل و احساس

به نام قلم‌نواز جهان هستی

دنیای امروز را باید از نو شناخت، شناختی که از روی احساس باشد دنیای که با عقل تنها جلو برود ارزش

واقعی خودش را از دست می‌دهد تا زمانی که عقل و احساس دست‌هایشان را در هم گره نزنند نمی‌توان به

آرامش و لذتی که باید از زندگی به دست آورد رسید.

گره خوردن عقل و احساس خیلی کم اتفاق می‌افته اما وقتی که اتفاق افتاد، می‌شه معجزه زندگی رو به راحتی

حس کرد و جلوی چشم به تصویرش کشید و زمانی این گره خوردگی اتفاق می‌افته  که ما از ته دل و بدون

توجه به هوس‌های زودگذرمون که بیشتر اوقات به شدت آسیب‌زا هستند خواهان این معجزه تمام زندگیمون 

باشیم.


 


۱۹ آذر ۹۷ ، ۲۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

مهمان

به نام تک نوازنده گیتار هستی

به مهمانی دعوت شدم که هیچ کس را نمی‌شناختم و حتی میزبان را، اما خوب به هر حال دعوت شده بودم

و بد بود اگر رد دعوت می‌کردم و امان از این بلد نبودن نه، انگار که زبونم با کلمه نه در مواقع حساس

کارش به قهر و رفتن می‌کشید که هیچ وقت خدا تو خونه‌اش بند نمی‌شد.

رفتم زیادم بد نبود آخه یه گوشه نشستن و خیره شدن به بقیه که روی خوب و بد نداره فقط و فقط یه رو داره

اونم روی بی‌حسی. رفتم و چند  ساعتی موندنم طول کشید و بعد هم با یه لبخند الکی از میزبان ناشناس تشکر

کردم و برگشتم خونه و از اینکه وقتم رو بیخود تلف کرده بودم سوار شدم روی سر زبون بیچاره که چرا به

خودش زحمت یه چرخش کوچیک رو نمی‌ده، فکر می‌کردم مثل بقیه مواقع حساس برای دیگران برای من هم

سرش رو می‌ندازه پایین و از روی بلد نبودن فقط سکوت می‌کنه.

اما انگار از این سکوتا برای خودم خبری نبود چون مثل یه بچه تخس و سرتق خیره خیره تو چشمای مبهوتم 

زل زد و گفت: به من چه می‌خواستی اون زحمت کوچولو رو خودت بهم بدی و من رو اونجور که می‌خوای

بچرخونی حالا هم که زحمت ندادی و رفتی و وقتت الکی هدر شد غرش رو سر من نزن برو خودتو درست

کن این موردا به من ربطی نداره اختیار من دست تویه هوار شو رو سر خودت به من ربطی نداره.
این رو گفت و بعد دوباره راهش رو کشید و به قهر گوشه‌ای برای رفتن پیدا کرد و من رو گذاشت با یه عالمه 

علامت تعجب که تو چشمام به رقص افتاده بودند و دهان بازمونده از حیرتم.

امان از این پررویی زبونای این دوره زمونه آدم می‌مونه چی بگه والا.


۱۶ آذر ۹۷ ، ۱۱:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز

سکوت

به نام آفریدگار طبیعت

در حجمی از سکوت حنجره‌ام را برای صدا زدن نوایی به حرکت واداشتم، اما آن‌قدر روزها محکوم به 

سکوت شده بود که توان زمزمه کردن را هم ندارد. توانش به زیر صفر رسیده و کلافه از این عدد دلش 

داد زدن می‌خواهد.

فریادی از جنس خود فریاد.

فریاد بودن، را دوست دارم، فریادی که خالی‌ام می‌کند از هر دیوانگی و تهی بودنی و این فریاد بلندیش 

کسی را آزار نمی‌دهد و به گوش کسی ناهنجار به گوش نمی‌رسد چون از حنجره‌ای برخاسته که به 

دنبال زندگی راستینی است که گمش کرده و حال قصد پیدایی دارد. با فریاد هیچ مانعی جرئت سد راه 

بودن را در خود نمی‌یابد قبل از نشان دادن زور بازو سد مقابل فرار کردن را به ماندن ترجیح می‌دهد 

۱۵ آذر ۹۷ ، ۱۹:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همراز