به نام خدای دوستی‌ها

سایه سیاه گناه سرتاسر دلم را پوشانده و مانع رسیدن نور حقیقت به دل بی‌نوایم است.

دلم غرق گناه است آقا جان.

گناهی سنگین وجودم را درچنگال بی‌رحمانه خود گرفته و اجازه رهایی به من نمی‌دهد گناهی که هر 

بار با توبه کردنم فقط و فقط زمانی کوتاه را به من ارزانی می‌دارد تا از شیرینی وصال به خدا بهره 

ببرم، بهره‌ای اندک که تا می‌آیم شیرین بودنش را در کل وجودم به سفر وادارم و سرتاسر روحم را 

با آن به جنش رهایی دعوت و از ناپاکی‌ها پاک نمایم به زهری کشنده بدل می‌شود.

اما آقا جان نگاه شرمنده‌ام را روانه نگاه سپید شما کرده‌ام و امید به رهایی آن هم با دست یاری گر 

شما را دارم. رهایی که می‌دانم اگر وجودم را به آن آشنایی دهی دیگر هرگز طعم تلخ ناپاکی‌های 

سنگین شده از گناه آزارم نخواهد داد و سبکبال در آسمان دل دریایی‌ات به پرواز درخواهم آمد.

پروازی که هیچ سقوطی در پی نخواهد داشت.