قاب احساس

می‌گویند احساس یعنی فریب، یعنی بازی با آینده آن هم بدون عقل. اما من باورش ندارم و در جواب می‌گویم احساس یعنی تمام باور یک بنده به خالق بزرگ پر از مهرش. احساس یعنی خود خود زندگی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

عاشورا

به نام خالق بی‌همتا

االهم عجل لولیک الفرج

ادامه مطلب...
۱۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۴۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همراز

سقای عشق

به نام نامی‌الله

یا ابوالفضل العباس

صدای پرعطش پسرک شش‌ماهه، گوش‌های جانش را به آشوب کشاند،

و با دلی بی‌تاب و بی‌قرار، مشکی آبی را به دوش کشیده و با رخصت

گرفتن از حضرت راهی، راه ناهمواری شد که بوی شهادتش آن‌جا را به

عِطر خود، عطرآگین کرده بود.

هوای آبی روان او را به کنار چشمه، منتظر سیراب کردنش رساند.

لبخند بر لب‌های تشنه‌اش طرحی از رنگین‌کمان را به نمایش درآورده

و دشت تاریک به نور شب را نورافشان ساخت.

دوباره راهی دیار معشوق گشت تا مشک پرعشقش را به عزیزجانش

برساند. ابرها غرش‌کنان و اسب صیحه کشان، درجا نگهش داشتند.

تن بی‌جانش بر خاکی فروافتاد که غمگین از عطش حق‌گرایانه‌اش به

کویری چاک چاک بدل گشته بود.

غرش ابرها متوقف، با ریزش اشک‌هایی از جنس دلتنگی که هیچ

قابل دیدن نبود معاوضه شد.

در آغوشی چشم فرو بست و دستان مولایی نوازشگر چهره شرمنده

از کوتاهی‌اش شد که زیباترین برادرانه‌ها را در کنارش برایش به نقش

درآورده بود.

لبخندش رایحه زیبایی بهشتی با غمی را تصویرگر شد که نظیرش را

تنها در چهره مولایش به نظاره نشسته بود.

دشت خشک و پربرهوت، قاصد رفتنی شد، بی‌بازگشت. رفتنی که

بازگشتی زمینی را میهمان نگشت؛ رفتنی که بی‌بازگشتیاش، دل‌ها

را به مرز جنونی از جنس عشق، مبتلا ساخت.

۱۸ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۰۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همراز

عشق علی‌اصغر

به نام آفریننده زیبایی‌ها

اللهم عجل لولیک الفرج

ادامه مطلب...
۱۵ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همراز

من و تو در محرم

به نام خالق توانا

تو:

حس می‌کنی؟

من:

- چی رو؟

تو:

هوایی که در حال جریانه.

من:

- نمی‌فهمم!

تو:

رایحه گل‌هایی از جنس شهادت.

من:

- بازم نمی‌فهمم.

تو:

دستت رو بده به من

من:

-...

تو:

اونجا رو می‌بینی، افقی که به رنگ سرخه؟

من:

- آره.

تو:

اون سرخی، شهادت مردیه که مردونگیش بالاترین مردونگی تو دنیاست.

من:

- آهان حالا فهمیدم.

تو:

پس حالا تونستی حس کنی؟

من:

- آره. حس شروع روزهای بی‌نظیری که باید قدر دونست، روزهایی که فرصت

خوبیه برای زیبا و معطر شدن به عِطر وجود برترین مخلوق خدا.

تو:

درسته. روزهایی که ثانیه به ثانیه‌ش، رو می‌شه عاشقی کرد. عاشقی

از جنس سیاه چادر مادر پهلو شکسته و فرق شکافته پدری به گرمی آفتاب.

روزهایی رسیده که وجودها رو به آقایی پیوند می‌ده که دلی به وسعت و

بزرگی جهان بی‌کران داره. آقایی که با نوشیدن و نوشاندن شربت شیرین

شهادت ره‌جوی حقیقت‌هاست.

من:

- اولین روز عاشقی در این راه آغاز شد.

تو:

آماده‌ای برای آغازش؟

من:

- آدم شروعش هستم یا نه؟

تو:

این راه احتیاج به چیزی نداره، جز یه دل عاشق و نترس.

من:

- پس یا علی.

تو:

یا علی.

 

۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۲۴ ۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
همراز