بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
از آشناجانم عزیز بابت دعوت بنده به این چالش ممنون
ما آدم ها همیشه جوری زندگی می کنیم انگار حالا حالاها قراره زندگی کنیم همین افق دید به عمر و سال های پیش رو باعث می شه فقط برنامه های درازمدت که گاهاً تلاشی برای به ثمر رسیدنشون انجام نمی شه بچینیم و وقتی که به آخر جاده زندگی می رسیم و به عقب و قدم های برداشته نگاه می ندازیم، می بینیم چیزی نداریم جز افسوس برای کارهایی که قادر به انجامش بودیم و کوتاهی کردیم.
خیلی کارها تو ذهنم هست و ازش می تونم یه لیست طولانی دربیارم اما خب مهم ترینشون که اگه به انجام برسن حداقلش این که اگه به آخر برسم و انجامشون داده باشم کمترین حسرت روی دلم می مونه اینا هستن.
1. تمرکز داشتن در نماز برای با خلوص خواندن یه نماز درست.
2. به صورت دائم بتونم از عهده سر وقت خوندن نماز صبح بربیام.
2. بتونم با پولی که درمیارم پدر و مادرم رو بفرستم کربلا.
3. نویسنده حرفه ایی شدن.
4. کمک کردن به دیگران چه از لحاظ مادی چه روحی و معنوی.
5. توی شیرخوارگاه به صورت افتخاری کار کنم.
6. بتونم یه کتابخونه بزرگ تأسیس کنم.
7. باعث شادی اطرافیانم بشم و لبخند به لبشون بیارم
8. ایران گردی.
9. روی اخلاقیات و رفتارهام کنترل داشته باشم.
10. بتونم راحت با دیگران ارتباط برقرار کنم.
نوشتن کارهای قبل از مرگ از اون چیزی که فکر می کردم سخت تر بود. اولش کلی کار تو ذهنم رژه می رفت، اما به محض زدن اولین شماره دیدم خیلی هاشون اون حس خوبی که به دنبالشم رو نداشتن،
این ده تا در ظاهر خواسته های ساده ای هستند اما خب برای من پیچیدگی و سختی های خودشون رو دارن.
ان شاءالله همه به کارهایی که خواهان انجامش هستند، برسند.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
به نام خالقی که رمز حیات در دست اوست
به نام تک نوازنده گیتار هستی
سلام جودی عزیز
امیدوارم حال دلت به سبزی بهار در راه باشه. حال همراه و همدل زندگیت بابالنگ دراز عزیز چطوره؟
روزهای بچگی ام با دیدن خوشی ها و عمر کوتاه غم های روزهای تو به لبخندی به وسعت آسمان گذشت. امید و شور و نشاطت، انگیزه ای بود برای حرکت به سمت آینده ای روشن.
راستی از سالی و جولیا چه خبر؟ هنوز هم دوستی اتان پابرجاست یا عمر دوستیتان در همان دوران جامانده؟ سلام گرم مرا به آن ها هم برسان.
همیشه دلتنگ دوباره دیدن سرگذشتت هستم اما خب مجالی برای برگشت نیست و زمان هرگز برای کسی توقف ندارد تا دلتنگی هایش را معنا بخشد. قطعاً طرفداران زیادی داری طرفدارانی که هر کدام در آن روزها خاطراتی را همراه با غرق شدن در دنیای تو به صفحه سفید ذهن کودکانه اشان اضافه کردند؛ من هم یکی از همان طرفدارهایت هستم که همیشه در رویاهای کودکانه ام خودم را مثل تو می دیدم و دنیای کوچکم را با همین رویاها رنگ و لعاب می دادم.
خیال پردازی هایم هنوز هم همان رنگ و بوی آن دورانی را دارد که تو داشتی احتمالاً تو هم هنوز همان خیال ها را داری خیال هایی شیرین و ناب کودکی و نوجوانی ات را، آخر نمی شود جودی را چیزی جدای از خیال های رنگی و شادی های شیرینش دانست.
تو با آن رویاها شدی جودی محبوب دل های کودکانه مان، جودی ای که بدون اینکه زندگی در نوانخانه و سختی هایش مانع پر پروازش شود؛ بالاخره به مرز خوشبختی که همیشه به دنبالش به هر روزنی سرک می کشید، رسید.
جودی بیا و برای لحظاتی همراهم شو تا دوباره به دوران آغازت سر بزنیم و جامانده های کودکی هایم را با تو به حال های اکنونم برگردانم و حال دلم را با خنده ها و شیطنت هایت پیوندی شادی بخش زنم.
منتظر دیدار دوباره ات....
ممنون از آبجی حسانه عزیز بابت دعوت به این چالش زیبا و حس برانگیز
دعوت از کوآلای عزیزم، خانوم میم گل، آبجی دختر بهاری، اقا اشکان، آبجی آشنا، ملیکای عزیزو.... اگه که دوست دارید تو این چالش جالبی که آقاگل راه اندازی اش کردن شرکت کنید.
ارادتمند همگی شما