بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

گاهی حرف داری اما آدمی که گوش شنیدن داشته باشه کنارت نیست

گاهی آدمش هست اما حرفی برای گفتن بهش نداری

گاهی دلت پر از حرفه اما می دونی که زدنی نیستن، حرف هایی که احساس خجالت، ترس، شرم و... مانع زدنشون می شه و این حرفا در انتها می شن یه طناب دار که مثل گیاه پیچک طوری دور حنجره ات می پیچن که حتی خودت هم قادر به رها کردن خودت نخواهی بود.

و در آخر گاهی اونقدر پر از سکوتی که با هیچی قابل شکستن نیستی؛ یه سکوت که می تونه دوتا مقصد داشته باشه یکی مقصدی پر آرامش و دیگری می تونه به نیستی و نابودی بکشونتت

حرف یه کلمه سه حرفیه، اما دنیای از کلمات رو درون خودش پنهان داره که می تونه آدم رو به اوج یا سقوط بکشونه.

حرف...حرف...حرف...