بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

روزهای زیادیه با آدم هایی برخورد دارم که خوش خلق و مهربونن. اعتقاد دارن خدا روزی رسونه و هیچ بنده ای رو در وقت سختی تنها نمی ذاره و شکرگزارش هستند اما با این وجود تو رفتارشون و اجرای احکام و دستورهای خدا یه جورایی لنگ می زنن. چرا با اینکه اعتقاد دارن خدا هست و وجود داره اما بازم با رد احکامش تو این اعتقاد تناقض ایجاد می کنن.

وقتی باور به وجود خدا هست حالا جدا از اون زمانایی که وسوسه شیطان و ضعف خود آدم در برابر کنترل نفسش باعث کج رویش می شه، چرا خیلی راحت احکامش رو نقض می کنن احکامی مثل روابط دوستی بین دختر و پسر، حجاب و ...

هر چقدر فکر می کنم برام قابل هضم نیست این تضادها برای چیه و درکشون نمی کنم. وقتی خدا بوده و هست و خواهد بود اونم تا ابد و یه آدم این بودن رو قبول داره چرا این قبول داشتن رو نمی خواد به خودش ثابت کنه؟

چرا این تضاد و تناقض ها روز به روز بیشتر می شه؟

به خاطر کی یا چی خواهان این نیستن که این تضاد رو از بین ببرن؟