به نام نگارگر رنگین‌کمان هستی

سلام

عطش دیدارت روانی را به انزوا کشانده، دیداری که تنها در خواب و خیال‌ها به 

نقش درآمده. رویایی از با تو بودن در گوشه قلبی سکنی گزیده و با هر تپش

بلند و کوتاهی آرزوی دیدار را در وجودش آبیاری می‌کند.

از خیال بیرون آمدن حضورت را تنها در خواب‌ها به تماشا نشسته و با همان هم

دلی را به امید نور به روزهای آینده حواله می‌دهد. دلی که به زیبایی و سپیدی 

روح کودکی، خیلی زود باور می‌کند حتی اگر سرابی باشد.

پس من هم روح کودکی‌هایم را به میهمانی روزهای بزرگ‌سالی‌ام دعوت داده‌ام

تا نبودنت را به قلب پرتپشم بفهمانم و به آن ریتم زیبای آرامش را برگردانم.