به نام نامی الله
گمشدهای از دیار فراموشی با آن وجود کوچکش در لابهلای تاریکی خاطرات گذشته
به دنبال مسیر خوشبختی، نور جستوجو میکرد. غافل از اینکه غرق شدن در دیار
فراموشی و تاریکی راهی نیست که او را به روشنایی روزهای روشن برساند.
آخر روشنایی با وجود روشناییست که حق شعلهور شدن را به خود میدهد، جویا
شدن آن در انبوهی از کوههای تاریکی تنها ناامیدی را به وجودش تزریق خواهد کرد.
ندای وجودش به کمکش شتافت و به او فهماند که آینده پیشرویش، درست همان
نوریست که به دنبالش است. نوری که با پیوند آن به گذشته تاریک راهش را به
تمامی نورهای جهانی شعله میکشد و اوج میگیرد.
هیچکدام به تنهایی قادر به روشنی دلش نخواهند بود، هیچکدام.