به نام پروردگار عالم‌تاب

به هوای شیندن موسیقی نوای دلت، به دوردست‌های خیال دلم سفر کردم تا با

شنیدن آن دل بی‌قرارم را خدا آرام بخشد.آرامی از جنس نور خودش.آخر خدا که

کسی را تنها نیافریده، هر کسی برای خود و قلب سوزانش کسی را دارد که به

هوای آن روزهایش را می‌گذراند حال چه در خیال و چه در واقعیت حضور هستی.

تو همان آرام دهنده‌ی وجود سرگردان من هستی که به انتظارت روزها را به شماره

درآورده‌ام حتی اگر نیایی.

نوای موسیقی‌ات را به گوش جان شنیده‌ام و روز به روز اشتیاقم را به اعماق مغزم

می‌فرستم تا فقط و فقط برای احساس خودم قابل شنیدن باشی. آخر دل که جای

غریبه‌ها نیست.

دلی که غریبه‌ها در آن ورود داشته باشند که حرمتی ندارد و من آدمی نیستم که

حرمت زیبای دلم را به غریبه‌ها بفروشم.