به نام خداوند عشق و آتش
آغوش خاکستریام را گشودهام به روی دنیایی که عزیزترین دارایی قلبم است. قلبی که به امید او میتپد
و نبض درونش رگ به رگ جسمم را طی میکند. آغوش خاکستر شدهام را بیمنت به اویی بخشیدم که
حتی نمیدانم کیست؟ کجاست؟ و چه میکند؟ نمیدانم آیا ارزش بخشیده شدن دارم یا نه، اصلا دلی دارد
که به من و آغوشم ببازد یا نه؟
بیهیچ دانستنی تقدیمش کردم این آغوش را تا شاید نگارهای از جسم به تصویر کشیده شده آسمان آبی را
در آن نقش زنم. نگارهای به قیمت تمام عشق و امید و علاقه جهانی به باشکوهی عشق افلاطونی
مجنون به لیلی. لیلی تمامی قرنها و مجنونی به تمامی جنونهای انسانیت. انسانیتی به معنای عشق الهی.