به نام نوازنده گیتار هستی
الحمد لله رب العالمین
به نام نوازنده گیتار هستی
الحمد لله رب العالمین
به نام نامیالله
یا ابوالفضل العباس
صدای پرعطش پسرک ششماهه، گوشهای جانش را به آشوب کشاند،
و با دلی بیتاب و بیقرار، مشکی آبی را به دوش کشیده و با رخصت
گرفتن از حضرت راهی، راه ناهمواری شد که بوی شهادتش آنجا را به
عِطر خود، عطرآگین کرده بود.
هوای آبی روان او را به کنار چشمه، منتظر سیراب کردنش رساند.
لبخند بر لبهای تشنهاش طرحی از رنگینکمان را به نمایش درآورده
و دشت تاریک به نور شب را نورافشان ساخت.
دوباره راهی دیار معشوق گشت تا مشک پرعشقش را به عزیزجانش
برساند. ابرها غرشکنان و اسب صیحه کشان، درجا نگهش داشتند.
تن بیجانش بر خاکی فروافتاد که غمگین از عطش حقگرایانهاش به
کویری چاک چاک بدل گشته بود.
غرش ابرها متوقف، با ریزش اشکهایی از جنس دلتنگی که هیچ
قابل دیدن نبود معاوضه شد.
در آغوشی چشم فرو بست و دستان مولایی نوازشگر چهره شرمنده
از کوتاهیاش شد که زیباترین برادرانهها را در کنارش برایش به نقش
درآورده بود.
لبخندش رایحه زیبایی بهشتی با غمی را تصویرگر شد که نظیرش را
تنها در چهره مولایش به نظاره نشسته بود.
دشت خشک و پربرهوت، قاصد رفتنی شد، بیبازگشت. رفتنی که
بازگشتی زمینی را میهمان نگشت؛ رفتنی که بیبازگشتیاش، دلها
را به مرز جنونی از جنس عشق، مبتلا ساخت.
به نام آفریننده زیباییها
اللهم عجل لولیک الفرج
به نام نامیالله
سوره فاطر-آیات 42 و 43
مشرکان عرب محکمترین قسم به نام خدا یاد میکردند که اگر پیغمری از جانب
خدا برای هدایتشان بیاید از هر یک از امم یهود و نصاری بهتر هدایت مییابند و
آنگاه که رسول آمد بر آنها چیزی جز مخالفت و نفرت نیفزود.
بدین جهت که میخواستند در زمین تکبر و گردنکشی کنند و مکر اندیشند و
مکر زشت و فکر بدکاری جز صاحبش احدی را هلاک نخواهد کرد و آیا اینان جز
آن که مانند گذشتگان هلاک شوند انتظار دارند و طریقه خدا(در هلاک
بداندیشان) هرگز مبدل نخواهد شد و طریقه حق و سنت الهی هرگز تغییر
نمیکند.
به نام خالق توانا
تو:
حس میکنی؟
من:
- چی رو؟
تو:
هوایی که در حال جریانه.
من:
- نمیفهمم!
تو:
رایحه گلهایی از جنس شهادت.
من:
- بازم نمیفهمم.
تو:
دستت رو بده به من
من:
-...
تو:
اونجا رو میبینی، افقی که به رنگ سرخه؟
من:
- آره.
تو:
اون سرخی، شهادت مردیه که مردونگیش بالاترین مردونگی تو دنیاست.
من:
- آهان حالا فهمیدم.
تو:
پس حالا تونستی حس کنی؟
من:
- آره. حس شروع روزهای بینظیری که باید قدر دونست، روزهایی که فرصت
خوبیه برای زیبا و معطر شدن به عِطر وجود برترین مخلوق خدا.
تو:
درسته. روزهایی که ثانیه به ثانیهش، رو میشه عاشقی کرد. عاشقی
از جنس سیاه چادر مادر پهلو شکسته و فرق شکافته پدری به گرمی آفتاب.
روزهایی رسیده که وجودها رو به آقایی پیوند میده که دلی به وسعت و
بزرگی جهان بیکران داره. آقایی که با نوشیدن و نوشاندن شربت شیرین
شهادت رهجوی حقیقتهاست.
من:
- اولین روز عاشقی در این راه آغاز شد.
تو:
آمادهای برای آغازش؟
من:
- آدم شروعش هستم یا نه؟
تو:
این راه احتیاج به چیزی نداره، جز یه دل عاشق و نترس.
من:
- پس یا علی.
تو:
یا علی.
به نام خالق بیهمتا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام آقا
دوباره روزی دیگر برای آمدن رسیده و منتظران درگاه حق دست به سوی
آسمان بیکران گشوده تا شاید امروز روز، شکوفهباران شدن گلهای روییده
از گامهای مهربانی شما باشد.
آقای من، نبودنت را به اشتباه به نبودن ابدیتی از جنس بیانتهایی تصور کرده
و بیهوا راههای اشتباه را از پی هم پیمودهایم؛ غافل از حضوری که در همهی
عالم هستی، رایحه زیبایی از آن به مشام تشنههای حقیقتجو میرساند و
تنها کافی است که تمام احساسات درونی را گشوده تا با چشمی بیحجاب،
هاله نورانی گرداگرد وجودت را در وجودمان به نظاره بنشینیم.
آقای من، گواه وجودت روز به روز بیشتر در قلب پرگناهم رخنه کرده و تمنای
دیدنت شوقی جاودانه را در دلم نقش زده، همچون نقاشی که بر بوم دلش
طرحی از رهایی را با دستان پرهنرش به رنگ درمیاورد.
به نام نامی الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به نام تکنوازنده گیتار هستی
« الحمد لله رب العالمین»