قاب احساس

می‌گویند احساس یعنی فریب، یعنی بازی با آینده آن هم بدون عقل. اما من باورش ندارم و در جواب می‌گویم احساس یعنی تمام باور یک بنده به خالق بزرگ پر از مهرش. احساس یعنی خود خود زندگی

۱۴ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

مسیر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم

آدما تو مسیر زندگیشون تنها دو راه برای انتخاب دارن:

خوشبختی .  بدبختی

هر کدومش رو هم که تجربه کنن، سهمی که تو به وجود اومدنش‌‌‌‌‌؛ دارن مساویه. 

تنها کسی تو این راه که درست عین یه مسابقه با مدت زمان محدوده، برد می کنه که حتی با کمترین داشته هاش خوشبختی رو به تجربه بنشینه

۰۶ دی ۹۹ ، ۲۲:۴۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
همراز

این من هستم

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

ممنون از ماه بانوی عزیز بابت دعوتت

 

1- پر از تنهایی و سکوت

 

2- اونقدر زود رنجم که فوری با هر مسئله ای اشکم جاری می شه

 

3- خیلی زود عصبی می شم

 

4- به هر چی که دارم و ندارم قانعم

 

این هم قوانین متفاوت برای شرکت در چالش

دعوت می کنم از دوستان عزیزم آبجی حسانه، فاطمه عزیز، گلشید جانم، 

آشنا جان

۰۲ آبان ۹۹ ، ۲۲:۰۰ ۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
همراز

یه چالش

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

 

اگه شما بمیرید چی از دنیا کم و چی اضافه می شه؟

اونقدر برای جامعه مثمرثمر نبودم که مرگم بخواد چیزی رو کم یا زیاد کنه

چی با خودتون می برید بگید، لبخند روی لب پدر ومادرتون یا فحش؟

نمی دونم فقط امیدوارم چیزهایی که باهام همراه می شه چیزایی باشه که اون دنیا و پیش خدا شرمنده نباشم. 

با چه خصوصیت خوب قرار شما رو یاد کنن؟

این سؤال رو باید دیگران در موردم بگن البته خوب یا بدش رو نمی دونم فقط تنها چیزی که من رو با اون می شناسن سکوت همیشگیمه و احتمالاً با همین من رو یاد می کنن

چی جا میگذارید؟ نفرت یا محبت

امیدوارم محبت باشه

چند روز بعد مردن تون مرگتون برای عزیزانتون عادی می شه و چرا؟

از عمق علاقه اطرافیانم بی اطلاعم اما خب فکر کنم حداقل تا چهل روز بعدش طبیعیه که به یادم باشن

 

این چالش توسط آبجی حسانه عزیز  شروع شده به دعوت ایشون شرکت کردم. 

ممنون از دعوتتون آبجی جان

اگر دوست داشتید شرکت کنید

۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۷:۲۵ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همراز

لبخند

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

این روزهای در حال گذر لبخندهای از ته دل برام حکم گوهری رو داره که خیلی وقت ها لای صدف چهره ها پنهانه. عاشق لبخندهای بی دلیل و با دلیلی هستم که من رو به ثانیه های عمرم امیدوارتر می کنه و با هر بار حال خرابی که پیدا می کنم کافیه لبخند کسایی که اطرافم هستند رو نسبت به خودم ببینم اونوقته که به ثانیه نکشیده ساز ناکوک دلم کوک کوک می شه.

راز این حال خوب با اینکه برام آشکار نیست اما همین که روزم رو پرنور می کنه برام کافیه. حیف که خیلی هامون یادمون می ره که شاید یه لبخند کوچیک ساده ترین دلخوشی کساییه که دوستمون دارن و خیلی راحت بی توجه از کنارش می گذریم. 

دلخوشی ساده ای که ممکنه بزرگترین ثروت شادی آفرین رو برامون هدیه بیاره، اونقدر کوچیک و ساده ست که گاهی اصلاً به چشم نمیاد و همیشه فراموش می کنیم که می تونیم با کوچک ترین حرکت سلول های چهره مون رو صورت جدی یا به اخم نشسته مون نقاشیش کنیم.

برام دیدن لبخند یه نوع ثروته که کمتر نصیبم می شه، اما همون کمش هم برای رسیدن به بهترین ها بهم امید می ده، امیدی که با ندیدن هر روزه اش کمرنگ می شه و اگه نبینم یه لبخند از ته دل دیگه ای رو روزهام رنگ تکرار بی تفاوتی و بی حسی سراسرش رو می گیره. 

کاش یاد بگیریم این هدیه کوچیک رو از هم دریغ نکنیم

کاش بفهمیم تو این دنیای هزار رنگ، این یه رنگ رو به خودمون بدهکاریم.

کاش ..... 

۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۱۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
همراز

دلتنگی

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

نزدیک ده سال از زمانی که حال و هوای محرم به وجودم می رسید می گذره و هنوز به دنبال همون حال و هوام. برای خیلی ها امسال به دلیل بیماری همه گیر این روزها، محرم حال و هوای سالای قبل رو تو وجودشون زنده نمی کنه اما برای منی که نزدیک ده ساله مراسم عزاداری تو مساجد رو کمتر که هیچ کلاً ندیده و حس نکردم عطش این دلتنگی روزهام رو بیشتر تیره کرده.

دلم برای اون سال ها و مراسم ها اونقدر تنگه که آرزو دارم کاشکی واقعاً سفر در زمان واقعیت داشت و می تونستم حتی شده برای یه ساعت به اون زمان برگردم، اما صد افسوس که آرزوی محالیه. البته قسمتی از این دوری برمی گرده به غفلت ها و فراموشی هایی که گلوی بُعد معنوی وجودم رو به اسارت خودش درآورده و نمی ذاره راحت نفس بکشه.

هر وقت به عقب می چرخم و قدم های اومده ام رو می بینم و می شمرم از خودم و قدم هام شرمنده می شم که خیلی وقتا اونقدر کج برداشتمشون که راست کردنشون رو در توان خودم نمی بینم.

دلم به اومدن محرمی خوشه که شاه شهدا نیم نگاهی هم به من روسیاهی بکنه که با وجود این همه قدم های ناهموار با پررویی تمام هنوزم چشم به دست یاری گرشون دارم و از رو هم نمی رم.

تا این لحظه که عطش اومدن همچین محرمی داره می سوزونتم. سه روز دیگه دهه اول تموم می شه و من هنوز ته ته صف رسیدن بهشم. ته مونده امیدم به همین سه روزیه که نمی دونم آیا قراره به اندازه ذره ای از معرفتش به قلبم سرازیر بشه یا نه...

التماس دعا   

۰۶ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۴ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
همراز

قاب دلخواه خانه من

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

 

برای هر کسی قاب دلخواهش می تونه نقاط زیاد و مختلفی از گوشه به گوشه خونه اش باشه. قاب هایی که با دیدنشون حس خوب آرامشی از جنس زندگی تو قلب سرازیر بشه. مهم ترین و تنهاترین قابی که این آرامش رو به دل من سرازیر می کنه و تنها مختص خودمه بدون هیچ شریکی همین قابه. قابی که وقتی پهنش می کنم یادم میاد که تنها نیستم و با تموم بدی ها و گناهاهم یکی هست که همیشه حواسش بهم هست و هر چقدر هم که از یادش غافل باشم رهام نمی کنه.

قابیه که نمی خوام هرگز از دستش بدم.

ممنون از آبجی حسانه عزیز بابت دعوتشون.

شروع گر چالش بلاگردون

۰۳ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۴ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
همراز

40 روز شکرگزاری

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

ولادت ضامن دل ها تبریک

 

امام رضا (ع) :

وقتی نعمتی به شما رسید قدر آن را بدانید که نعمت گریزپاست، وقتی از دست رفت بازنمی گردد.

روز اول

خدا جونم شکرت بابت اینکه تنها نیستم و هر لحظه و هر دقیقه با وجود فراموشی ام همراهمی.

ادامه مطلب...
۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰
همراز

به امید شِفا

بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحیم

این روزها همه درگیر مریضی کرونا هستند چه افرادی که به این بیماری مبتلان و چه اطرافیانشون و حتی کسایی که خدا رو شکر به این بیماری مبتلا نشدند اما خب این بیماری آرامش روحشون رو از بین برده

یکی از آبجی های بیانی هم متأسفانه حالشون خوب نیست لطفاً براش دعا کنید تا هر چه زودتر سلامتیشون رو به دست بیارن اگر هم دوست دارید لطفاً یه دعای توسل به نیت خوب شدنشون هدیه کنید به امام رضا تا خودش پیش خدا ضامن شِفای ایشون و همه بیماران باشه

به امید روزی که شر این بیماری از همه مردم جهان دور بشه ان شاءالله

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل الفرجهم

۳۰ تیر ۹۹ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
همراز

20 سال آینده خود را چگونه می بینید؟

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

آدم از نفس کشیدن تو یه ثانیه بعدش بی خبره چه برسه به راه طولانی دورنمای بیست سال آینده ش. اما اگه خدا تقدیرم رو تو این نوشته باشه که بیست سال آینده م رو که تقریباً نزدیک به نیم قرن از عمرم رو دربر داره رو ببینم و درون هوای دنیاش نفس بکشم به احتمال زیاد اگه همت و اراده ام که در حال بیدار شدن از خواب طولانی مدتشه، همین طور به بیدار موندن ادامه بده؛ قطعاً بخشی از خواسته ها و توانایی هام به بار نشسته و رسالتی که هر کس از اولین لحظه تولدش به دوششه رو به انجام رسوندم.

بیست سال آینده من اگه خدا بخواد با تلاش ها و افکار درستم پر از حس خوبه، حس های خوبی مثل تجربه حس های مثل همسری خوب بودن، مادری نمونه شدن و حتی مامان بزرگی که عشقش نوه هاشه خواهد بود.

و بیست سال بعد احتمالاً یه گوشه از حیاط کوچیک خونه م نشسته م و در حالیکه فنجونی از چای خوشرنگ به دست دارم و شاهد طلوع زیبای خورشید خانمم، مرور می کنم امروزی رو که هنوز اول راه رسیدن به رشد هستم و تو این مرور با موجی از شادی ها، غم ها، شکست ها و موفقیت هایی که اون آینده رو برام ساخته رو به رو می شم.

احتمالاً منِ روزهای نیومده پر می شم از چیزهایی که الان حسرت نداشتنشون رو دلم سنگینی می کنه اما قطعاً در اون زمان حسرتی در مورد نوع داشته ها و نداشته هام نخواهم داشت چون به لطف خدا در حد توانم برای حفظشون تلاش کردم و شکرگزارش هستم و خواهم بود. تو آینده

حسرت هیچ کار نکرده یا کرده ای روی دوشم سنگینی نمی کنه چون حتی اگه خواسته هام به بار ننشسته باشه هم چون در طی این بیست سال تموم تلاش هام رو به کار بردم، جایی برای پشیمون شدن برای خودم باقی نگذاشتم.

من آن روزها پر از آرامش، پر از لبخند حتی در اوج غم و ناراحتی و در کل پر از این هستم که خدا من رو تو شاهراه زندگی رهام نکرده. 

پس بیست سال آینده م کلی متفاوت از من الانمه، یه آدم پیر شده چه در ظاهر و چه در رفتار و منش، چون تغییر جز جدانشدنی از ذات هر آدمیه. احتمالاً بیشتر تغییراتم در مورد رفتار و اخلاق و رشد معنویم خواهد بود و یه گوشه ایش هم مربوط به بُعد مادی و مالی زندگیم می شه.

ممنون از دعوتم توسط هیوای عزیز و گلشید جان

دعوت می کنم از هر کسی که این پست رو می خونه و دوست داره برای نوشتن دست به قلم بشه برای به نمایش درآوردن آینده پیش روش.   

۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
همراز

چالش: 10 کاری که باید قبل از مرگم انجام بدهم

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

از آشناجانم عزیز بابت دعوت بنده به این چالش ممنون

 

ما آدم ها همیشه جوری زندگی می کنیم انگار حالا حالاها قراره زندگی کنیم همین افق دید به عمر و سال های پیش رو باعث می شه فقط برنامه های درازمدت که گاهاً تلاشی برای به ثمر رسیدنشون انجام نمی شه بچینیم و وقتی که به آخر جاده زندگی می رسیم و به عقب و قدم های برداشته نگاه می ندازیم، می بینیم چیزی نداریم جز افسوس برای کارهایی که قادر به انجامش بودیم و کوتاهی کردیم.

خیلی کارها تو ذهنم هست و ازش می تونم یه لیست طولانی دربیارم اما خب مهم ترینشون که اگه به انجام برسن حداقلش این که اگه به آخر برسم و انجامشون داده باشم کمترین حسرت روی دلم می مونه اینا هستن.

1. تمرکز داشتن در نماز برای با خلوص خواندن یه نماز درست.

2. به صورت دائم بتونم از عهده سر وقت خوندن نماز صبح بربیام.

2. بتونم با پولی که درمیارم پدر و مادرم رو بفرستم کربلا.

3. نویسنده حرفه ایی شدن.

4. کمک کردن به دیگران چه از لحاظ مادی چه روحی و معنوی.

5. توی شیرخوارگاه به صورت افتخاری کار کنم.

6. بتونم یه کتابخونه بزرگ تأسیس کنم.

7. باعث شادی اطرافیانم بشم و لبخند به لبشون بیارم

8. ایران گردی.

9. روی اخلاقیات و رفتارهام کنترل داشته باشم.

10. بتونم راحت با دیگران ارتباط برقرار کنم.

نوشتن کارهای قبل از مرگ از اون چیزی که فکر می کردم سخت تر بود. اولش کلی کار تو ذهنم رژه می رفت، اما به محض زدن اولین شماره دیدم خیلی هاشون اون حس خوبی که به دنبالشم رو نداشتن،

این ده تا در ظاهر خواسته های ساده ای هستند اما خب برای من پیچیدگی و سختی های خودشون رو دارن.

ان شاءالله همه به کارهایی که خواهان انجامش هستند، برسند.

۱۹ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۵ ۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
همراز