بعضی ساعتهاست که آدم دلش نمیخواهد از راه برسد. ساعت رفتن ماه
زندگیام از همان، ساعتها بود که دلم رضا به آمدنش را نمیداد؛ اما زمان
هرگز رفیق خوبی برای ما آدمها نبود. به خواست خودم همراهش شدم تا
آخرین لحظات کنارش باشم. مادرش با چشمهای گریان او را از زیر قرآن رد
کرد و پدرش مردانه در آغوشش گرفت و زمزمههای پدرانهاش را در گوش
عزیزدردانهاش نجوا کرد.
- عزیزم مطمئنی میخوای تا زمان حرکت باهام باشی؟
به خاطر نباریدن چشمهایم سری به تأیید تکان دادم. تا زمان رسیدن به
اتوبوس فقط در سکوت نگاهش کردم، چشمهایم قصد ذخیره وجودش را
داشت. آخر معلوم نبود کی دوباره فرصت دیدنش را به دست میآوردم.
آنقدر نگاهم طولانی شد که با خنده به سمتم برگشت و خواست حرفی
بزند اما نمیدانم در نگاهم چه دید که سکوت ممتد را ترجیح داد. تاکسی
که از حرکت ایستاد، خلسه نگاهم را از بین برد و به قدمهای خستهام
اجبار را هدیه داد.
قفل زبانم با هیچ چیزی گشوده نشد و علی هم به تبعیت از من در سکوت
کمی نگاهم کرد و گره کولهی خاکی رنگی که خودم وسیلههای مورد نیازش
را داخلش چیده بودم روی شانهاش محکم کرد.
- مراقب خودت باش.
تنها کلماتی که به زبان آورد، آن هم با نگاهی به زیر افتاده همین سه کلمه
شد و بعد سریع عقب گرد کرده، سوار اتوبوس آماده حرکت شد. آنقدر شب
قبل از حرفهای گرمش سیراب بودم که احتیاجی به کلمات بیشتر نبود.
به محض حرکت اتوبوس نگاهش را از شیشه به نگاه پرتلؤلؤ اشکهایم داد و
لبخند محجوبانهاش که او را شبیه پسربچههای دبستانی میکرد به عنوان
وداع عاشقانه نثارم کرد.
محض دلگرمیاش حتی لبخندی کمجان هم روی لبهایم مهمان نشد و
نتوانستم آنطور که روزهای گذشته دز ذهنم زمان بدرقهاش را نقاشی
میکردم آن را برایش خاطرهانگیز کنم.
آنقدر گوشه دیوار در همان حال خیره به راه رفته اتوبوسی که تنها ردی
کوچک از خاک به هوا پاشیدهاش برایم به جا مانده بود، شدم که وقتی
به خود آمدم دیگر از آن شلوغی و همهمه اطرافم خبری نبود.
نفس عمیقی کشیده، سعی کردم همانطور که قولش را داده بودم با
قلبی آرام و محکم به خانه برگردم؛ آخر غم رفتنش تنها و تنها حق خودم
و خلوتهای بیپایان درونیام بود و کسی حق دزدیدنش را نداشت.
سلام
نوشتههای شما روح خاکی بودن داره ، ساده ولی پر معنی ، خیلی روح آدم تازه میشه .
البته نوشته هاتون رونق داره ولی این روح خاکی بودن و بی آلایشی منرا یاد مثلی میندازه که میگه: در کلبه ما اگر رونق نیست ، صفا هست.
نوشته هایت صفا به خواننده میده ، صفایی پاک و پر از طراوت.
موفق باشی.