به نام نامی الله
در هزارتوی دنیای خیالی، مدادی از جنس رنگ های، رنگین کمانی را لابه لای انگشتان راکد شده از روزهای
پر تکرار زندگی لغزاندم تا با به نقش درآوردن حوضی لبریز از آبی آسمانی دریاهای بی کرانه دنیا؛ آرامشی از
جنس آب را به وجود خسته از طوفان های مداوم زندگی ام، مهمان کنم.
با فرو افتادن؛ نوری از طلوع پرمهر آفتاب همیشه سوزان، موجی پرشور حوضچه کوچک نقاشی شده ام را در
برگرفت و تلاطمی هر چند کوچک اما خارج از دایره تکراری دنیایم را به بی فروغی چشمان حریص در طلب 
هیجانم بخشید. هیجانی ناب، که فقط و فقط تجربه کردنش را همیشه در رویاهای دورودراز ذهنی ام، به تماشا 
نشسته ام.
رویاهایی که خیالی بودنشان هم چیزی از ذوق درونش کم نمی کند.