قاب احساس

می‌گویند احساس یعنی فریب، یعنی بازی با آینده آن هم بدون عقل. اما من باورش ندارم و در جواب می‌گویم احساس یعنی تمام باور یک بنده به خالق بزرگ پر از مهرش. احساس یعنی خود خود زندگی

۱۴ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

بازی وبلاگی: نامه ای به جودی آبوت

به نام تک نوازنده گیتار هستی

سلام جودی عزیز

امیدوارم حال دلت به سبزی بهار در راه باشه. حال همراه و همدل زندگیت بابالنگ دراز عزیز چطوره؟

روزهای بچگی ام با دیدن خوشی ها و عمر کوتاه غم های روزهای تو به لبخندی به وسعت آسمان گذشت. امید و شور و نشاطت، انگیزه ای بود برای حرکت به سمت آینده ای روشن.

راستی از سالی و جولیا چه خبر؟ هنوز هم دوستی اتان پابرجاست یا عمر دوستیتان در همان دوران جامانده؟ سلام گرم مرا به آن ها هم برسان.

همیشه دلتنگ دوباره دیدن سرگذشتت هستم اما خب مجالی برای برگشت نیست و زمان هرگز برای کسی توقف ندارد تا دلتنگی هایش را معنا بخشد. قطعاً طرفداران زیادی داری طرفدارانی که هر کدام در آن روزها خاطراتی را همراه با غرق شدن در دنیای تو به صفحه سفید ذهن کودکانه اشان اضافه کردند؛ من هم یکی از همان طرفدارهایت هستم که همیشه در رویاهای کودکانه ام خودم را مثل تو می دیدم و دنیای کوچکم را با همین رویاها رنگ و لعاب می دادم.

خیال پردازی هایم هنوز هم همان رنگ و بوی آن دورانی را دارد که تو داشتی احتمالاً تو هم هنوز همان خیال ها را داری خیال هایی شیرین و ناب کودکی و نوجوانی ات را، آخر نمی شود جودی را چیزی جدای از خیال های رنگی و شادی های شیرینش دانست.

تو با آن رویاها شدی جودی محبوب دل های کودکانه مان، جودی ای که بدون اینکه زندگی در نوانخانه و سختی هایش مانع پر پروازش شود؛ بالاخره به مرز خوشبختی که همیشه به دنبالش به هر روزنی سرک می کشید، رسید.

جودی بیا و برای لحظاتی همراهم شو تا دوباره به دوران آغازت سر بزنیم و جامانده های کودکی هایم را با تو به حال های اکنونم برگردانم و حال دلم را با خنده ها و شیطنت هایت پیوندی شادی بخش زنم.

منتظر دیدار دوباره ات....

ممنون از آبجی حسانه عزیز بابت دعوت به این چالش زیبا و حس برانگیز 

دعوت از کوآلای عزیزم، خانوم میم گل، آبجی دختر بهاری، اقا اشکان، آبجی آشنا، ملیکای عزیزو.... اگه که دوست دارید تو این چالش جالبی که آقاگل راه اندازی اش کردن شرکت کنید.

ارادتمند همگی شما

۲۲ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۰ ۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
همراز

ختم قرآن

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

سلام دوستان

آبجی دختر بهاری قصد داره مسیر طرح ختم قرآن همراه با ترجمه و تفسیر رو 

ادامه بده. این طرح زیبا و مفید از هفتم دی‌ماه شروعش کلید می‌خوره.

توضیحات کاملش هم داخل این پست از وبلاگ دختربهاری قرار داره.از دوستانی

که علاقه و وقت شرکت در این طرح رو دارن دعوت به عمل میاد تا به این جمع

ملحق بشن.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَّمَدٍ وَ الِ مُحَّمَدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

۰۵ دی ۹۸ ، ۲۱:۱۰ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
همراز

بیست و هشتم صفر

به نام نامی‌الله

اعمال روز بیست‌وهشتم صفر

   1. صدقه دادن

   2. روزه گرفتن

   3. خواندن ده مرتبه دعای:

  


« وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ

جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا

مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ

الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی

الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِین »‏

« ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای

عزیز! خوارند از بزرگی‏ات همه خلقت. پس کفایت کن از

من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار!

ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست!

منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش

و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و

رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزه‏ اش! »


 

  4. خواندن زیارت حضرت محمد(ص)

  5. غسل کردن قبل از خواندن زیارت حضرت محمد(ص) 

به پیشنهاد دوست عزیز وبلاگ نویسمون خانم حسانه عزیز چهارده صلوات

و سه مرتبه تلاوت سوره توحید از سمت خاتم پیامبران و نوه عزیزشان امام

حسن مجتبی(ع) برای سلامتی و تعجیل در فرج آقامون بفرستیم.

 رحلت پیامبر باعظمت اسلام حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن(ع)

                                                                                 تسلیت  

۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۲:۵۲ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
همراز

استثنائی‌ها

به نام آفریدگار گیتی

اسمش شده بود استثنائی؛ هر کی می‌دیدش همین صفت رو براش به کار

می‌برد، انگار نه انگار یه آدمه با یه اسم. اسمی که شنیدنش شده بود یکی

آرزوهای قلب کوچولوش.

آرزویی که خیلی راحت می‌تونست، براش برآورده بشه؛ اما بقیه با بی‌رحمی

یا بی‌توجهی ازش دریغ کرده بودن. همه چیش تو تاریکی و سیاهی فرو رفته

بود تا اینکه ...

اون روز صبح از همون لحظه اول چشم باز کردن، براش یه رنگ دیگه نقاشی

شده بود. انگار خداجون صدای قلب کوچولوش رو بعد از اون همه شب پر

غصه شنیده و فرشته رو فرستاده بود تا رنگ کنه دفتر دل یکی از عزیز

دردونه‌هاش رو.

دیگه از تنهایی اتاقکش خبری نبود، بردنش به جایی که کلی بچه دیگه هم

شکل و هم‌قواره خودش دورش می‌چرخیدن. اون‌جا دیگه خبری از اون نگاه_

های پرترحم، پرترس خبری نبود.

اون‌جا رها بود از تموم مانع‌ها، خودخودش بود. نه کسی بود که مسخره‌ش

کنه و بهش بگه استثنائی نه کسی که بگه طفلکی یا ازش فرار کنه.

اون‌جا یاد گرفت، چطور بال‌های پروازش رو باز کنه و بدون ترس تو آسمون

رنگین کمون زندگیش اوج بگیره. مهربون‌های اون‌جا یادش دادن، هنرمندی

کنه تو صحنه‌ای که تنها خودش بازیگرشه.

یادش دادن چطور پاهای بی‌جونش، دست‌های خمیده‌ش رو فراموش کنه

و بشه بهترین نقاش زندگی.

اون‌جا تن ناقصی که بقیه به اسم بچه استثنائی ازش یاد می‌کردند رو به

باد فراموشی آسمون سپرد و با صورتک خندونش از اون بالایی تشکرش

رو به تصویر کشید.

صورتکی که دیگه کسی بدون گل لبخند نمی‌دیدش.

گل لبخند جوری ریشه کرد، تو وجودش که پاک شدنی نبود.

دیگه کسی به جسم بی‌جونش نگاه نمی‌کرد، اصلاً جسمش، جسمی

که یه زمانی نگاه‌ها روش به عنوان ترحم میخ می‌شد، دیگه دیده نمی‌شد.

رنگ نگاه‌های نازیبا جاش رو به برق طلایی رنگ تحسین داده بود.

و این بود اون چیزی که آرزوش رو داشت، آرزویی که دست خدا براش به

گل نشوند.         

۲۹ مهر ۹۸ ، ۲۳:۴۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همراز